در حاشيه خلع سلاح باند موسوم به سازمان زحمتکشان
(شاخه عمر ایلخانی زاده)
عطا يار احمدى

اگر جريانى سياسى و کمى آزاديخواه توسط ارتجاع خلع سلاح شده بود جاى نگرانى و صحبت داشت. ولى وقتى باندى دست ساز توسط پدران و پيش کسوتانش خلع سلاح ميشود اهميت سياسى ندارد. جاى خوشحالى هم ندارد چون هر وقت نفع شان باشد دوباره مسلح ميکنند و جيره شان را ميدهند. حرف من اينجا در باره ماهيت ضد کمونيستى و ارتجاعى اين باند و کلا ناسيوناليستها نيست. حرف من با خود ناسيوناليستها است که از چپ و راست شان کينه منصور حکمت در دل دارند ولى همين منصور حکمت سرنوشت امروزشان را گفت و نوشت. عجيب اينست که همه اينها از تاکيد اين حقايق به خود ميپيجند.

٢٠ سال پيش
بيست سال پيش در حزب کمونيست ايران فراکسيون کمونيسم کارگرى به رهبرى منصور حکمت تشکيل شد. آن فراکسيون ميخواست حزب کمونيست ايران را از ناسيوناليستهائى که حزب را براى معامله با طالبانى و بارزانى و حزب دمکرات ميخواستند و همينطور اونهائى که پائى اينور و پائى آنور داشتند نجات دهد و به حزبى براستى کارگرى تبديل کند. اين پروسه با سقوط شوروى و حمله آمريکا به عراق و شرايط راست آنوقت دنيا قطع شد و منصور حکمت تصميم فردى گرفت که استعفا دهد و حزبى ديگر بسازد. منصور حکمت اين کمونيست نماهاى ناسيوناليست را خوب ميشناخت و مشخصا به عبدالله مهتدى گفت که بين دو راهى رهبر کمونيست بودن و رهبر ناسيوناليست بودن آخرش تصميم ميگيرى که ناسيوناليست باشى. آنوقت عليزاده و ايلخانى و برخى ديگر کنار مهتدى ايستادند و بعد همراه مهتدى به "مامه جلال شان" نامه فدايت شوم نوشتند و مسئول تندى مواضع کمونيستى حزب را منصور حکمت قلمداد کردند. در هر محفلى در کردستان عراق ميرفتى ميديدى ناسيوناليستها عليه منصور حکمت و در تائيد جلال طالبانى حرف ميزنند و علنا ميگويند اصلا جنگ کومله و حزب دمکرات تقصير منصور حکمت بود. بازار دو لا شدن در مقابل ناسيوناليسم در حزب به اصطلاح کمونيست ايران گرم بود. 

آنوقتها دنيا خيلى راست بود و نان سياست را به نرخ روز خوردن هم رسم بود. اون روزها اين تبليغات ضد کمونيستى ميگرفت و ناسيوناليستهاى ديروز جبون امروز خود را براى نوکرى امريکا و انواع مرتجعين منطقه آماده ميکردند. منصور حکمت آينده اينها را مثل فيلم تاريخ ديده بود و توهم نداشت. هرچه بود گذشت و تاريخ نشان داد حق با منصور حکمت بود. عبدالله مهتدى که سخنگوى حزب کمونيست بعد از جدائى کمونيسم کارگرى بود و از ابراهيم عليزاده تا بقيه قبولش داشتند٬ وقتى فضا را مناسب ديد عليه همان کومله ناسيوناليست که هنوز پوسته چپى داشت کودتا کرد. اين آقا با طالبانى دست به يکى کردند که کومله را يکباره به حزبى کوردى تبديل کنند. پول گرفته شد و پولها خورده شد اما صداى کومله و سيد ابراهيم درنيامد. داستان "جعبه سياه" را همه ميدانند. ولى همان زمان به جوانان پيشمرگه بيشرمانه دروغ ميگفتند که کمونيسم کارگرى اموال کومله را فروخته است! بالاخره عبدالله مهتدى و ايلخانى و بخشى از باقيمانده کومله جدا شدند و سازمان زحمتکشان را تشکيل دادند. بازهم اين رهبرى ناسيوناليست مماشات کرد چون ميخواست هم جلال طالبانى و اردوگاه را داشته باشد و هم کومله را. باز هم منصور حکمت در يک سخنرانى گفت و نوشت که اين جريان ماهيتش چيست و در آينده چى ميشود. گفت و نوشت اينها سازمان سياسى نيستند بلکه باند سياهى اند. کمى طول نکشيد که زحمتکشانى ها اداى پ ک ک را درآوردند و شروع کردند به باج گيرى از مردم و کارهاى ناشايست و غير سياسى در کردستان٬ پرچم کردستان را بلند کردن٬ فالانژيگرى٬ لات بازى بجاى سياست٬ و ضديت علنى با کمونيسم و بلند کردن پرچم فدراليسم. کومله اولين فرزند سر راست ناسيوناليستى را بدنيا آورد. و اين را منصور حکمت به دقت گفته و هشدار داده بود.

کمى ديگر گذشت. زحمتکشان با پول طالبانى و آمريکا براى خودش دم و دستگاهى ساخت و سعى کرد از لومپن ها و جوانان ناآگاه نيرو بگيرد. ولى چون قرار بود يخ شکن صف اول ارتش آمريکا در حمله به ايران باشد و چون اين حمله صورت نگرفت دچار بحران شديد شد. دعوا برسر مقام و پول ميانشان بالا گرفت و دوستان و اقوام ديرينه به جان هم افتادند. چاقو کشى و تير اندازى به هم را باب کردند و آبروى تاريخ کومله را بردند. ايلخانى و بخشى از زحمتکشان جدا شدند. نوه دوم ناسيوناليستى کومله به دنيا آمد. در اين ماجرا اگر اتحاديه ميهنى و نيروهاى امنيتى سريع دخالت نکرده بودند همديگر را کشته بودند.

باز هم کمى ديگر گذشت. ميان جناح مهتدى درگيرى دوم صورت گرفت. در جلسه رسمى مخالفين را بدستور مهتدى کتک زدند که عکس و تفصيلات آن را همه ديده اند. باز اتحاديه ميهنى و پدر بزرگ به فرياد رسيد و گرنه فجايع بار آورده بودند. شاخه ديگرى اما کوچک تر از باند زحمتکشان جدا شد.

کمى ديگر گذشت. بار ديگر کومله سيد ابراهيم عليزاده خونريزى ناسيوناليستى کرد و اينبار فراکسيونى شکل گرفت که ميگفت حزب کمونيست را منحل کنيد و همه کومله کردستان باشيم. اينها دوستان عبدالله مهتدى بودند که به دلايل شخصى آنوقت با عبدالله مهتدى جدا نشده بودند. بعد از دوره اى مماشات و مذاکره بالاخره کومله همه اين فراکسيون را دسته جمعى اخراج کردند. نتيجه ديگرى از ناسيوناليسم کومله بدنيا آمد که هنوز معلوم نيست سياستش چيست.

و بالاخره اينبار دعوا ميان شاخه ايلخانى ساز شده و کارهاى ماجراجويانه اين شاخه که نان و آب و پول شان را به خطر انداخته بود. ايلخانى فهميد که اگر نجنبد ممکن است عده اى کشته شوند و زود نيروى پليس اتحاديه ميهنى را خبر کرد٬ تقصيرها را گردن مخالفين گذاشت و همه شان را موقتا خلع سلاح کردند. قرار است نبيره جديد ناسيوناليستى متولد شود.

در اين ميان تنها استثنا تعدادى کادر و عضو که واقعا فکر ميکردند کومله امروز همان کومله سابق است و بايد چپ باشد٬ شروع کردند به انتقاد و بحث که اول با سرکوفت و تهديد و بعد بسرعت اخراجشان کردند. ترسيدند که مبادا قدرتى بگيرند. ترسيدند بعد از اين همه تبليغات شاخدار عليه کمونيسم کارگرى کردن حالا عده اى پيدا شدند همان حرفها را بخشا تکرار ميکنند. زود پرونده اى تشکيلاتى برايشان درست کردند و اخراجشان کردند. مثل اينکه کومله قسم خورده بود فقط ناسيوناليست متولد کند!!

خود سيد ابراهيم و جناحش البته به اين تندى ناسيوناليست نيستند ولى ميانه شان با ناسيوناليستها خيلى بهتر از رابطه شان با کمونيستها است. تحمل ناسيوناليستها را زياد دارند اما تحمل کمونيستها مخصوصا کمونيست کارگرى را ندارند. حاضرند در هر مجلسى از کورد کوردتر باشند. حاضرند ديپلمات باشند٬ حاضرند در مقابل کشتار مردم کارگر و زحمتکش در کردستان در مقابل طالبانى و بارزانى سکوت کنند٬ ولى حاضر نيستند در مقابل کمونيستها و طرفداران کمونيست کارگرى آنهم در کومله يا در کردستان عراق يک سر سوزن گذشت داشته باشند. اين ناسيوناليسم ذاتى کومله هميشه فرزند ناسيوناليست بدنيا آورده و در آينده نيز همين خواهد بود. موضع شان را در مورد "کنفرانس ملى کرد" ببينيد٬ موضع شان را در مورد مرگ شيح عزالدين با موضع ديگر ناسيوناليستها مقايسه کنيد٬ موضع شان را در مورد مسائل کردستان عراق با ديگر ناسيوناليستها مقايسه کنيد ... تفاوت ها ميليمترى هم نيست فقط اسم و رسم شان فرق ميکند.
حق با منصور حکمت بود
امروز بعد ٢٠ سال و مستقل از کمونيسم کارگرى وضعيت کومله و حزب کمونيست و انشعابات ناسيوناليستى اش و سرنوشت باند زحمتکشان حرفهاى منصور حکمت را مو به مو ثابت کرده است. يادتان هست منصور حکمت در مورد تک تک اين افراد چه گفت؟ يادتان هست به عمر ايلخانى و کميته رهبرى کومله چه گفت؟ يادتان هست گفت کومله ترمينالى است که از يکطرف خونريزى ناسيوناليستى ميدهد و از يکطرف کسانى که به اعتبار تاريخ کمونيستى و قديم کومله به سمت اين جريان مى آيند اگر بخواهند کمونيست باشند به کمونيسم کارگرى متمايل ميشوند؟ يادتان هست چقدر به کومله هشدار داد که اين ديپلماسى و اردوگاه دارى هزينه بردار است و خودتان را خلاص کنيد؟ يادتان هست چقدر از عمر ايلخانى تا عبه مهتدى و ابراهيم عليزاده همانوقتها به اردوگاه و راديو مينازيدند و تبليغ ميکردند که کمونيست کارگريها "اش بتال" کردند؟ وضع شان را ببينيد که براى مقدارى کمک مالى اتحاديه ميهنى و نشست و برخاست با ناسيوناليستها چگونه همه شان- با هر تفاوتى – استقلال سياسى شان را از دست دادند و حتى در برابر کشتار مردم در کردستان سکوت ميکنند! و اين کومله را مقايسه کنيد با آن کومله که بخاطر نفوذ کمونيستى اش دولت عراق اردوگاههايش را بمباران کرد. واقعا فرق سياست نامه نوشتن "به دوستان حال و آينده" عبه مهتدى – يعنى طالبانى در مقطع جنگ خليج- با تبریک علیزاده به رئیس جمهوری جلال طالبانی و اعلام غير مستقيم خوشنودیش از به زیر استثمار بردن طبقه محروم و زحمتکش جامعه عراق تحت زعامت آمريکا و ناتو چه فرقى دارد؟ آيا حق با منصور حکمت نبود؟ آيا منشا اين همه نفرت پراکنى حتى ميان کسانى که خود را مثلا چپ ميدانند همين حقايق نيست؟ راستى شماها سر سوزنى به حقيقت ميتوانيد پايبند باشيد؟ مخالفت سياسى که خيلى مشروع است اما حقيقت چه ميشود؟ کسى در کومله تحليلى دارد که چرا اين جريان فقط ناسيوناليسم توليد ميکند؟ چرا اشتباها هم شده يکبار سياست چپ نميگيرد؟

زنده باد منصور حکمت و تيزبينى سياسى و طبقاتى اش که چراغ راهنمای طبقه کارگر براى رهائى کمونيستى خواهد بود. *